ع.رامک·۲۴ دقیقه پیشزندگی نامه(14)دائی جان برای نزدیکی به محل کارش در ساوه ساکن شده بود و ما برای انجام مراسم عروسی به ساوه ( منزل عروس خانم) رفتیم ..فصل امتحانات بود و همسر…
خاویژ·۵ ساعت پیشپاییزپاییز بود. هوا خنک و آرام، از آن روزهایی که نفس کشیدن هم رنگ انتظار دارد.رفتم بیرون، فقط برای نفس کشیدن و یک قرار که نمیدانستم از کی منتظر…
سارا حیدریان·۷ ساعت پیشداستان کوتاه (فرزند فروغ)زیر باران ایستادهام، خیسِ اندوه و آرامش؛ میان رفتن و ماندن، تنها آغوشی که هنوز باورش دارم، خاکِ سردِ مادرم است.
Ards·۸ ساعت پیشنقد و برسیسلام دوستان تو این چند ماه که اینجا هستم چند کار داستانی رو واستون گذاشتم لطفا بگین از کدوم کار و سبک خوشتون اومده اترین فرزند آتش دنیای ل…
زهرا سالاری نویسنده·۱۰ ساعت پیشرمان خانه ای که راه میرود 🏡👽پارت سی و پنجم به قلم فاطمه عباسی و زهرا سالاری✍️پارت سی و پنجمخانه ای که زنده است🏡👽از زبان(فرشاد) توی اتاق کارم نشسته بودم که به تلفن زنگ زدن و گفتن یه خانمی میخواد باهام حرف بزنه و وصل…
زهرا سالاری نویسنده·۱۱ ساعت پیشرمان دروازه های پنهان ❌پارت بیست و دوم به قلم زهرا سالاری✍️دروازههای پنهان ❌– پارت بیستودوم (از زبان آریانا)نور آبی از میان مه بیرون میزد.هرچی جلوتر میرفتم، هوا سنگینتر میشد، انگار دنیا داشت…
الهام سخنور·۱۷ ساعت پیشکاش اون لحظه رو نگه میداشتم قبل از اینکه همه چیز عوض بشهتنها یک چیز تغییر کرده, صندلی رو بروی من که خالیه. انگار سالهاست که به اینجا میام و تو نیستی .به اینجا میام, مثل همون وقتها دمنوش بهار نارن…
امیر حسینی خواه·۱۸ ساعت پیشردّ خاکسترستاره میریختو زندگی، دهانِ تشنهاش را باز کرده بودتا نور بنوشد.کوچه ، پوستش رادر آفتابِ انفجار جا گذاشته بودو باددلمهی زخمها را میکند.ر…
سید مهدی سیدی·۲۱ ساعت پیشفقط با جابجایی کلمات، معنی تازه تولید کندیروز توی اتوبوس نشسته بودم. داشتم به یک تمرین نویسندگی فکر میکردم: «گفتگو بدون دیالوگ». یک نکته جالب به ذهنم رسید. اینکه ما گاهی با جابجا…